شب بود و ستارههای خسته
شب بود و ستارهها خسته بر خیمهی مه دخیل بسته اندیشهی خواب باغ را برد تا ریزش برگهای خسته این موج نگاه آرزو را
شاعر: علی محمد صالحی
شب بود و ستارهها خسته
بر خیمهی مه دخیل بسته
اندیشهی خواب باغ را برد
تا ریزش برگهای خسته
این موج نگاه آرزو را
در چهرهی برکهها شکسته
انگار تفاهم درخشان
با آبی آسمان گسسته
انگار کبوتران عاشق
رفتند ز باغ دسته دسته
وهمی ز خیال مرگ گویا
بی رویش سبزهها نشسته
در باور خستهی یتیمان
شب بود و ستارههای خسته
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}